در نظام اقتصادیای که شکاف طبقاتی را با هر روز عمیقتر میکند، کارگر ایرانی به «شهروند قسطی» بدل شده است.
از نان و کرایه خانه گرفته تا درمان و آموزش، همهچیز در گروی پرداختهای ماهانه و بدهیهای بیپایان است.
او از بانکی به بانک دیگر میدود تا زندگیاش را به قسط بعدی پیوند بزند؛ در حالی که صاحبان سرمایه، قانون را در مشت دارند و قدرت چانهزنیاش را نابود کردهاند.
حقوق کارگر و قانون نانوشته بیعدالتی
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل ۲۸ میگوید: «هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی نیست، برگزیند.»
اما در واقعیت، شغل کارگر نه انتخاب، بلکه اجبار است؛ اجبار به بقا.
همان قانون که وعدهی «دستمزد عادلانه» و «تأمین اجتماعی» میدهد، در عمل با سیاستهای تورمزا، خصوصیسازی بیمهار و سرکوب تشکلهای مستقل کارگری، خود ناقض وعدههایش میشود.
از منشور جهانی حقوق بشر تا واقعیت تلخ کارگر ایرانی
ماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر تأکید دارد که هر فردی حق دارد شرایط منصفانه و رضایتبخش کار و حمایت در برابر بیکاری داشته باشد.
اما کارگر ایرانی نه از بیمهی واقعی برخوردار است، نه از دستمزد کافی، و نه از امنیت شغلی.
او در سایه ترس از اخراج، به قراردادهای سفید و بیپایان تن میدهد، و حقوقش را با سکوت میفروشد تا نان شبش قطع نشود.
این همان نقطهای است که «کار» از کرامت به اسارت تبدیل میشود.
فلسفهی کار در جامعهای که عدالت را فراموش کرده است
وقتی کارگر تنها ابزاری برای چرخاندن چرخ اقتصاد تلقی میشود، جامعه به سوی فروپاشی اخلاقی میرود.
وام و قسط، نه فقط ابزار مالی، که ابزار سلطهاند؛ ابزارهایی برای کنترل انسانهایی که میخواستند آزاد باشند.
در چنین شرایطی، مفهوم کار، دیگر «خلق ارزش» نیست، بلکه «جبران بدهی» است — و این همان انحطاط پنهان در ساختار استبدادی اقتصاد ایران است.
تأثیر زندگی قسطی بر سلامت روان و خانواده کارگر
فشار بدهیها و نگرانی از پرداخت قسط، بهتدریج روان کارگر را میفرساید. اضطراب مزمن، افسردگی، و احساس ناتوانی از کنترل زندگی، در میان خانوادههای کارگری به پدیدهای فراگیر تبدیل شده است.
فرزندان این خانوادهها، از همان کودکی مفهوم «ترس از آینده» را میآموزند؛ آنها میبینند که پدر یا مادرشان بهجای آرامش، با دفتر قسط و حساب عقبافتاده زندگی میکنند.
بدین ترتیب، فقر مالی به فقر روانی و نسلی تبدیل میشود.
از منظر حقوق بشر، سلامت روان بخشی از حق حیات شرافتمندانه است. اما در کشوری که نان شب کارگر با ترس همراه است، این حق بنیادین نیز پایمال میشود.
کارگری که هر صبح با اضطراب اقساط و بدهی بیدار میشود، دیگر فرصتی برای «زندگی انسانی» ندارد؛ او تنها بقا میکند.
این بقا، شکلی از مرگ تدریجی است که نه در خبرها، بلکه در سکوت خانههای کارگران جریان دارد.
آزادی و عدالت، هر دو با قدرت خرید کارگر سنجیده میشوند؛ و تا وقتی که او در زنجیر قسط و بدهی به سر میبرد، نه آزادی معنا دارد و نه عدالت.
#کارگر #حقوق_بشر #vvmiran #MahsaAmini #مهساامینی @baschariyat #کانون_دفاع_از_حقوق_بشر