قرآن میگوید: «(أَتَأمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ)؛ آیا مردم را به نیکوکاری فرمان میدهید» ولی (تَنسَونَ أنفُسَکُم)؛ خود را فراموش میکنید» (6) چرا آنچه را که میگویید خودتان عمل نمیکنید (لِمَ تَقُولُونَ مَا لَاتَفعَلُونَ)؟
در سالهای اخیر، جامعه بیش از گذشته نسبت به رفتار و گفتار مسئولان حساس شده است. هرگاه میان ارزشهای اعلامشده و رفتار واقعی فاصلهای دیده شود، نوعی دوگانگی رفتاری در ذهن مردم شکل میگیرد. این پدیده نه صرفاً یک مسئله فردی، بلکه نشانهای از بحران اعتماد و تضاد میان ظاهر و باطن در عرصهی قدرت است.
از نگاه اخلاقی و روانی، چنین تضادهایی میتوانند جلوهای از «دوگانگی شخصیتی» باشند؛ وضعیتی که فرد یا گروهی در گفتار، پایبندی به اصولی را تبلیغ میکند اما در عمل از آن فاصله میگیرد.
برای درک بهتر این موضوع از منظر دینی و اخلاقی، در ادامه مقالهای از آیتالله مکارم شیرازی با عنوان «دوگانگی شخصیت» آورده شده است.
نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی
یا أَباذَر، مَن کانَ ذا وَجهَینِ وَ لِسانَینِ فِی الدُّنیا فَهُوَ ذُو لِسانَینِ فِی النّارِ
ای ابوذر، هر که در این دنیا دو چهره و دو زبان باشد در آتش هم دو زبان است.
نور هدایت
دربارهی دوگانگی شخصیّت و نفاق، روایات بسیاری وارد شده، زیرا چهره نشانهی درون است و زبان حاکی از درون. هر که دارای دوگانگی شخصیّت باشد آن هم دو شخصیّت متضاد، منافق است. اساس اسلام توحید است و لذا در شخصیّت هم باید وحدت شخصیّت باشد.
در یک جمله، انسان باید همانی باشد که است، نه اینکه هر زمانی و لحظهای خودش را در چهرهای و لباسی و زبانی نشان بدهد، بلکه باید یگانگی و وحدت بر وجود انسان حاکم باشد. یعنی دارای یک چهره و یک شخصیّت باشد. از نظر اجتماعی هم بزرگترین دردسرها و بدبختیها از ناحیهی همین افراد دامنگیر جامعه میشود، زیرا با هر دستهای که نشست و برخاست کنند هم رنگ همان دسته میشوند. هرگاه با عدّهای از مردم باشند میگویند: ما با شماییم: و چون سراغ گروهی دیگر میروند میگویند ما با شما هستیم، ما فقط (آنها را) ریشخند میکنیم».
این انسانهای منافق سبب میشوند که وضع جامعه به هم ریخته و اوضاع خطرناک و ناپایداری به وجود بیاید. مسألهی نفاق و منافق بسیار مهم است و مهمتر اینکه چرا انسان دو چهره میشود؟
دوگانگی شخصیّت سرچشمههای مختلفی دارد، از جمله:
1. کمبود شخصیّت
این همان چیزی است که از آن به «احساس عقدهی حقارت» تعبیر میکنند. برخی شخصیّت درونی ندارند و هر جا میروند رنگ همان جا را میگیرند، زیرا از خودشان اصالت و استقلال ندارند. ولی برخی با اصالت و شخصیّتاند، هر جا که باشند شخصیّت مستقلّ خود را نشان میدهند و هیچ احساس کمبود نمیکنند. آنها بر اساس همان شخصیّت مستقلّی که دارند حرف میزنند و چهرهی حقیقی خود را نشان میدهند.
کسانی که اینگونه نباشند هر جا بروند از همه وحشت دارند
2. عدم قناعت
برخی از نظر شخصیّت مستقلاند امّا به خودشان قانع نیستند، بلکه میخواهند مثل دیگران باشند. چنین کسی میخواهد مثل دیگری گام بردارد، امّا راه رفتن خودش را هم فراموش میکند. برای اینکه خداوند هر کسی را به گونهای ساخته است و من هم باید همانی باشم که هستم و همان را پرورش بدهم. بنابراین بهتر آن است که انسان سرمایههای وجود خود را پرورش دهد و اگر خداوند او را برای هر رشتهای که ساخته، همان را در خودش بپرورَد و همان را تعقیب کند و مصداق ضربالمثل معروف نشود که زاغ میخواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد.
3. تحمیل از سوی اجتماع
گاهی دوگانگی شخصیّت از بیرون به انسان تحمیل میشود. مثلاً جامعه در اوضاعی به سر میبرَد که انسان نمیتواند آزادانه آنچه هست باشد و آنچه هست نشان بدهد، ناچار در درون چیزی هست، امّا در بیرون چیز دیگری میشود، چون شخصیّت ذاتیاش را نمیتواند نشان بدهد.
4. سودجویی
گاهی برخی انسانهای سودجو برای اینکه منافعشان تأمین شود به هر دستهای که میرسند خود را جزءِ همان دسته جا میزنند تا از آنها سود ببرند. قرآن میفرماید: «اگر فتح و پیروزی نصیب شما شود، (برای گرفتن غنیمت) میگویند: مگر ما با شما نبودیم؟ (پس ما نیز در افتخارات و غنائم شریکیم)».
و در ادامهی آیه میفرماید: و اگر بهرهای نصیب کافران شود، به آنان میگویند: مگر ما شما را به مبارزه و تسلیم نشدن در برابر مؤمنان تشویق نمیکردیم؟».
ما شما را نصیحت میکنیم که به میدان نروید، چون اسباب شکست است یا وقتی پیروز میشوند میگویند: ما در پشت جبهه همراه شما بودیم. خلاصه برای اینکه منافعشان را تأمین کنند هر روز با گروهیاند و دستهای.
5. ضعف و ناتوانی
برخی که ضعیف و ناتوانند، معمولاً صراحت و شجاعت هم ندارند، زیرا شجاعت و صراحت و یک چهره بودن از اوصاف کسانی است که قوی باشند.
6. نداشتن یک خط و فکر و مکتب
کسی که بی خط است هر جا رود به رنگ همان جا درمیآید، ولی کسی که صاحب خطّی بوده و مبنا و مکتبی داشته باشد منافق نمیشود.
از جمله آثار و عواقب دوچهرگی این است که انسان گرفتار یک سلسله از گناهان میشود، زیرا انسان دو چهره باید دروغ بگوید تا بتواند هر دو چهرهاش را حفظ کند. به عبارت صحیحتر، باید خائن، کذّاب، چاپلوس، ریاکار و متظاهر باشد و دیگر صفات ناپسند که از حوصلهی بحث ما خارج است.
انواع دورویی:
1. دورویی نزد مردم
دورویی نزد مردم این است که « و هرگاه افراد باایمان را ملاقات میکنند، میگویند: «ما ایمان آوردهایم!» ولی هنگامی که با شیطانها (و هم کیشان) خود خلوت میکنند، میگویند: «ما با شماییم! ما فقط (آنها را) استهزا میکنیم!».
2. دورویی نزد خدا
دوچهرگی نزد خدا این است که انسان گاهی در مقام عبادت و اطاعت الهی برمیآید و «(إِیَّاکَ نَعبُدُ وَ إِیَّاکَ نَستَعِینُ)؛ تو را میپرستیم و از تو یاری میجوییم».
میگوید: خدایا تکیهگاه و پشتیبان من فقط تویی، ولی در مقام عمل به تنها چیزی که تکیه و اعتماد ندارد خداوند متعال است و بندگی تنها کسی را که به جا نمیآورَد خداست. از سویی دم از اسلام و قرآن میزند و - العیاذ بالله- در مقام عمل، یعنی به دوراهیها که میرسد تقوا را فراموش میکند . یعنی این آدم به خدا هم دروغ میگوید. مثلاً در تشهّد میگوید: أشهَدُ أن لَاإله إلّا الله و باز تأکید میکند که وَحدَهُ لاشَرِیکَ لَهُ و چندین بار پشت سر هم تکرار میکند، ولی در مقابل غیرخدا سجده میکند و مقدّراتش را در دست دیگران میداند و برای جلب رضایت مردم، خدا را به خشم میآورَد.
قرآن میگوید: «(أَتَأمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ)؛ آیا مردم را به نیکوکاری فرمان میدهید» ولی (تَنسَونَ أنفُسَکُم)؛ خود را فراموش میکنید» (6) چرا آنچه را که میگویید خودتان عمل نمیکنید (لِمَ تَقُولُونَ مَا لَاتَفعَلُونَ)؟
برای منافقان استفاده میشود که در یک جمع بندی میتوان آنها را در ده نشانه خلاصه کرد:
1. دروغگویی صریح و آشکار.
2. استفاده از سوگندهای دروغین برای گمراه ساختن مردم.
3. عدم درک واقعیّات بر اثر رها کردن آیین حق بعد از شناخت آن.
4. داشتن ظاهری آراسته و زبانی چرب، علی رغم تهی بودن درون و باطن.
5. بیهودگی در جامعه و عدم انعطاف در مقابل حق، همچون یک قطعه چوب خشک.
6. بدگمانی و ترس و وحشت از هر حادثه و هر چیز به علّت خائن بودن.
7. حق را به ریشخند گرفتن.
8. فسق و گناه.
9. خود را مالک همه چیز دانستن و دیگران را نیازمند به خود پنداشتن.
10. خود را عزیز و دیگران را ذلیل تصوّر کردن.
آیه 194 نهج البلاغه که در وصف منافقان است میفرماید: «ای بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش میکنم و از منافقان برحذر میدارم، چرا که آنها گمراه و گمراه کننده، خطاکار و غلط اندازند. هر روز به رنگ تازهای درمیآیند و به قیافهها و زبانهای مختلف خودنمایی میکنند. از هر وسیلهای برای فریفتن و درهم شکستن شما بهره میگیرند و در هر کمینگاهی به کمین شما نشستهاند.
بدباطن و خوش ظاهرند و پیوسته مخفیانه برای فریب مردم گام برمیدارند و از بیراههها حرکت میکنند.
گفتارشان به ظاهر شفابخش، امّا کردارشان دردی است درمان ناپذیر.
بر رفاه و آسایش مردم حسد میورزند و اگر کسی گرفتار بلایی شود خوشحالند.
همواره امیدواران را مأیوس میکنند و همه جا آیهی یأس میخوانند.
آنها در هر راهی کشتهای دارند و برای نفوذ در هر دلی راهی و برای هر مصیبتی اشکی ساختگی میریزند.
مدح و ثنا به یکدیگر قرض میدهند و از یکدیگر انتظار پاداش دارند.
بر تقاضاهای خود اصرار میورزند و در ملامت پردهدری میکنند و هرگاه حکمی کنند از حد میگذرند.
در برابر هر حقّی باطلی ساخته، در مقابل هر دلیل شبههای، برای هر زندهای عامل مرگی، برای هر دری کلیدی و برای هر شبی چراغی تهیّه دیدهاند.
خطر منافقان
منافقان خطرناکترین افراد هر اجتماعاند، زیرا:
1. در درون جامعه زندگی میکنند و از تمام اسرار باخبرند.
2. شناختن آنها همیشه کار آسانی نیست و گاه خود را چنان در لباس دوست نشان میدهند که انسان باور نمیکند.
3. چون چهرهی اصلی آنها برای بسیاری از مردم ناشناخته است درگیری مستقیم و مبارزهی صریح با آنها کار مشکلی است.
4. آنها پیوندهای مختلفی با مؤمنان دارند (پیوندهای سببی و نسبی و غیر اینها) و وجود همین پیوندها مبارزه با آنها را پیچیدهتر میسازد.
5. آنها از پشت خنجر میزنند و ضرباتشان غافلگیرانه است.
نشانههای منافقان در روایات
و از علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «المُنافِقُ لِسانُهُ یَسُرُّ وَ قَلبُهُ یَضُرُّ؛ زبان منافق سرورآفرین و درونش زیانبار است»
کانون دفاع از حقوق بشر
#مهسا امینی
#vvmiran
#Mahsa Amini
#دوگانگی- شخصیت
#هویت - مخفی