کودک خاموش کلاردشت؛ فریاد درون دیوارهای توانبخشی
در شهرستان کلاردشت، دختری هفتساله با معلولیت جسمی و ذهنی در مرکز توانبخشی «مهر کلار» مورد خشونت و آزار جنسی قرار گرفت. خبر کوتاه است اما زخمش بلندتر از تاریخ سکوت بر پیکر جامعه نشسته است. کودکی که باید در پناه نهادهای حمایتی آرام گیرد، در سایهی همان دیوارها دوباره شکست.
تراژدی این کودک، تنها جنایت یک فرد نیست؛ انعکاس پوسیدگی ساختاری است که سالها در سکوت و بینظارتی رشد کرده است. «مرکز توانبخشی» در نام، نماد حمایت است، اما در واقعیت، گاه به صحنهی نقض بنیادیترین حقوق انسانی بدل میشود. وقتی مدیر چنین مرکزی بهجای پاسخگویی، با تودیع وثیقه آزاد میشود، عدالت به واژهای خنثی و بیجان تبدیل میگردد.
نگاه جامعه به کودکان دارای معلولیت، نگاهی پر از ترحم اما خالی از مسئولیت است. ما به آنان لبخند میزنیم، اما برای حضورشان در مدارس، پارکها یا خیابانها برنامهای نداریم. در فرهنگی که ضعف و ناتوانی به چشم «بار» دیده میشود، معلولیت به جرم بدل میشود و کودکِ معلول به پدیدهای پنهان.
نظام رفاه اجتماعی در ایران، نه توان حمایت دارد و نه ارادهی اصلاح. بسیاری از مراکز نگهداری خصوصی و نیمهدولتی، بدون نظارت واقعی فعالیت میکنند؛ بودجهها ناکافی و کنترلها صوریاند. نهادهایی که باید مأمن باشند، به مأیوسترین نقطهی حیات تبدیل میشوند، جایی میان فراموشی و بیقانونی.
اصل ۲۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دولت را موظف میکند که از مادران و کودکان بیسرپرست و آسیبپذیر حمایت کند. اما در عمل، نبود شفافیت، فساد اداری و بیتوجهی به تخصصهای انسانی و روانی، این اصل را به شعاری بیجان بدل کرده است.
اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده ۵ تأکید میکند: «هیچکس نباید مورد شکنجه یا رفتار یا مجازات ظالمانه و غیرانسانی قرار گیرد.» اما در ایران، نه تنها این حق رعایت نمیشود، بلکه قربانیان نیز اغلب در چرخهی سکوت و بیاعتمادی به سیستم قضایی گرفتار میشوند.
جامعه نیز سهمی از این درد دارد. هر بار که از کنار خبر چنین فاجعهای بیاعتنا میگذریم، به دوام همان ساختار کمک میکنیم. کودک کلاردشت تنها نیست؛ او بازتاب هزاران کودکی است که در گوشههای تاریک مراکز حمایتی فراموش شدهاند، بیصدا و بیپناه.
ضرورت اصلاح نظام نظارتی در مراکز توانبخشی ایران
فاجعهی کلاردشت، هشداری است برای بازنگری در کل ساختار نظارت و مدیریت مراکز توانبخشی. این مراکز نباید صرفاً تحت مجوزهای اداری و گزارشهای ماهانه اداره شوند؛ بلکه نیازمند نظارت میدانی، شفافیت مالی و حضور مستمر نهادهای مدنی و رسانهها هستند. در کشوری که رسانهی آزاد وجود ندارد و گزارشهای تخلف بهراحتی سانسور میشود، کودک معلول از همه بیدفاعتر است.
نظام حمایتی زمانی معنا مییابد که پاسخگو باشد؛ یعنی هر مرکز، هر کارمند و هر مدیر، در برابر کوچکترین تخلف، مسئولیت حقوقی و اخلاقی داشته باشد. مشارکت خانوادهها، آموزش تخصصی پرسنل و استقلال کمیسیونهای نظارتی از نهادهای سیاسی میتواند نقطهی آغاز اصلاح باشد.
عدالت تنها در محکمه شکل نمیگیرد؛ در دل جامعهای زنده است که وجدان جمعیاش بیدار باشد. اگر هر فاجعهای بهجای پنهانکاری، به بازنگری ساختارها منجر شود، شاید روزی هیچ کودکی مجبور نباشد در جایی که «خانهی حمایت» نامیده میشود، درد بکشد.
شاید روزی هیچ دیواری مانع فریاد کودکی نباشد.
#کودکان_ایران #حقوق_بشر #vvmiran #MahsaAmini #مهساامینی @baschariyat
