زنان کولبر؛ بار فقر بر شانههای فراموششده
در کوههای سرد و خاموش کردستان، زنانی هر روز مسیر مرگ را بالا میروند. آنها کولبرند، حاملان نان و نانآوران خانههای بینان. بارشان سنگینتر از آن است که در هیچ ترازوی عدالت سنجیده شود؛ چرا که بر دوش آنها نه تنها کالا، بلکه تبعیض، فقر و بیصدایی حمل میشود. سرنوشت زن کولبر، آینهای از بیعدالتیِ مضاعف است؛ زنی که زیر بار جنسیت، فقر و بیقانونی خم شده است.
ابعاد جنسیتی کولبری، قلب مسئلهای است که کمتر دیده میشود. در جهانی که زنان هنوز برای حقوق ابتدایی خود میجنگند، زن کولبر با واقعیتی چندلایه روبهروست: او باید نانآور باشد، مادر باشد، کارگر باشد و در عین حال زیر سایهی فرهنگی زندگی کند که کارِ زن را نه حق، بلکه شرم میداند. این، همان «بار مضاعف نقشهای جنسیتی» است؛ فشاری خاموش که روح و تن زن را میفرساید.
زنان کولبر پس از بازگشت از کوه، استراحتی ندارند. آنها با بدنهای خسته، دوباره به خانه بازمیگردند تا لباس بشویند، غذا بپزند، از کودکان مراقبت کنند و بارِ خانهداری را نیز به دوش بکشند. مادرانی که در روز برف و سنگ را میکِشند و شب، تب کودکانشان را. زن کولبر، نه تنها کارگرِ بینامِ اقتصاد غیررسمی، بلکه ستون فرسودهی خانهای است که بر فقر استوار مانده. او میان دو جهانِ سنگین، در رفتوآمد است: جهانِ کار و جهانِ مراقبت؛ بیهیچ پناهی در هیچکدام.
زن کولبر امنیت جانی ندارد. مسیرش میدان تیر است، راهی میان برف و مرز، میان زندگی و مرگ. او آرامش روانی ندارد، چرا که هر شب با ترس بازنگشتن خود یا شوهر و فرزندش میخوابد. نظامی که باید حافظ جانش باشد، سکوت را به قانون بدل کرده است. در حالیکه اصل ۲۲ قانون اساسی، حیثیت و جان شهروند را مصون میداند، این زنان هر روز در بیپناهی مطلق، میان گلوله و کول، معنای «امنیت» را از یاد میبرند.
بدنهایشان فرسوده است؛ بدنهایی که زیر سنگینیِ بار و بیرحمیِ کوه فرو میشکند. زنانی که پیش از پیری، قامتشان خم میشود و زودتر از زمان، فرسوده میگردند. این بدنها، حامل تاریخِ کار و رنجاند، اما در نظامی که مردسالاری در تار و پودش تنیده شده، زنانگیِ آنان فراموش شده است؛ زیبایی و لطافت، جای خود را به زخم و درد داده. در جامعهای که زنان را تنها در نقش «خانهدار» تعریف میکند، زن کولبر نه خانه دارد و نه پناه؛ تنها کوه است و خاموشی.
در اعلامیهی جهانی حقوق بشر، مادهی ۲۳ بر حق کار و دستمزد عادلانه تأکید میکند، و مادهی ۲۵ بر حق برخورداری از زندگی شایسته. اما کولبری زنان، گواه نقض هر دو است: کاری بدون حمایت، با دستمزدی ناچیز، در شرایطی که خطر مرگ، همسایهی هر نفس است. آنها در میان قانون و بیقانونی، بیصدا میمیرند.
شاید روزی تاریخ بپرسد: چگونه در سرزمینی که نام عدالت بر خود داشت، زنانش برای نان، جان میدادند؟ پاسخ، در وجدانهای خاموش نهفته است. زن کولبر فقط بار کالا را حمل نمیکند؛ او بارِ فقر، تبعیض و سکوت جهانی را بر شانه دارد. و تا زمانی که صدای او شنیده نشود، مفهوم «حقوق بشر» در ایران تنها واژهای بیجان خواهد ماند.
سپیدهدم که برف بر سنگ مینشیند، زنی از میان مه بالا میرود؛ شالی بر سر، کودکی در دل و باری بر شانه. باد در موهایش فریاد میکشد، اما او میرود — بینام، بینشان، اما استوار. گویی کوه از قامتش شرم دارد. او تصویر رنج نیست، تجسمِ مقاومت است؛ زنی که بر مرز زندگی و مرگ، هنوز کرامت را از یاد نبرده است.
#مهساامینی #vvmiran #MahsaAmini @baschariyat
